English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (3015 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
stamp U نشان دار کردن کلیشه زدن
stamps U نشان دار کردن کلیشه زدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
stereotyping U کلیشه کردن
stereotype U کلیشه کردن
stereotypes U کلیشه کردن
stereotypy U کلیشه کردن
stereotypes U با کلیشه چاپ کردن
stereotype U با کلیشه چاپ کردن
stereotyping U با کلیشه چاپ کردن
stereotypy U با کلیشه چاپ کردن
types U کلیشه
type U کلیشه
stereotype U کلیشه
typed U کلیشه
stereotypy U کلیشه
stereotyping U کلیشه
stereotypes U کلیشه
plate U کلیشه
plates U کلیشه
plater U کلیشه ساز
facsimiles U کلیشه عین متن اصلی
facsimile U کلیشه عین متن اصلی
woodprint U کلیشه یا قالب چوبی مخصوص قلمکار وغیره
linocut U چاپی که بوسیله کلیشه روی مشمع ایجاد میگردد
foundry proof U نمونه غلط گیری شده برای تهیه کلیشه یاگراور
marks U نشان کردن نشان
mark U نشان کردن نشان
puncuation U نشان گذاری نقطه و نشان هایی که برای بخش ها بکار میرود
garters U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
garter U عالی ترین نشان انگلیس بنام نشان بندجوراب
discretionary U خط پیوندی که نشان دهنده قط ع شدن کلمه در آخر خط است ولی در حالت معمولی نشان داده نمیشود
scarry U دارای نشان داغ یا نشان جراحت وزخم
silver star U نشان ستاره نقره یا عالیترین نشان خدمتی
introduced U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduce U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introducing U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
introduces U وارد کردن نشان دادن داخل کردن
to draw a beads on U نشان کردن
sights U نشان کردن
sight U نشان کردن
to take a U نشان کردن
ear mark U نشان کردن
symbolising U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolised U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolized U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolises U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizes U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolize U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
symbolizing U نشان پردازی کردن نماپردازی کردن
asterisk U با ستاره نشان کردن
to imprint on the mind U خاطر نشان کردن
dagger U خنجر نشان کردن
daggers U خنجر نشان کردن
inlay U گوهر نشان کردن
inlaying U گوهر نشان کردن
inlays U گوهر نشان کردن
to sight gun U نشان کردن اسلحه
asterisks U با ستاره نشان کردن
point U خاطر نشان کردن
to stamp on the mind U خاطر نشان کردن
to have a shy at U باسنگ نشان کردن
stamp on the mind U خاطر نشان کردن
to impress on the mind U خاطر نشان کردن
traced U رد یابی کردن نشان
to aim ones gun at U باتفنگ نشان کردن
trace U رد یابی کردن نشان
traces U رد یابی کردن نشان
earmark U نشان کردن اختصاص دادن
earmarks U نشان کردن اختصاص دادن
displaying U نشان دادن ابراز کردن
represent U بیان کردن نشان دادن
to set out U نشان دادن تعیین کردن
represents U بیان کردن نشان دادن
sight U دید زدن نشان کردن
projects U فاهر کردن نشان دادن
projected U فاهر کردن نشان دادن
sights U دید زدن نشان کردن
project U فاهر کردن نشان دادن
display U نشان دادن ابراز کردن
displays U نشان دادن ابراز کردن
displayed U نشان دادن ابراز کردن
represented U بیان کردن نشان دادن
suspension ribbon U لنت اویزان کردن نشان
marking U نشان دار سازی نشان
markings U نشان دار سازی نشان
poniter U نشان دهنده نشان گیرنده
flag U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
flags U یک بیت در کلمه نشان دهنده وضعیت برای نشان دادن وضعیت وسیله
damaskeen U ابدارکردن زرنشان یاسیم نشان کردن
feature U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
featured U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
demonstrates U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
simulate U تقلید نشان دادن وانمود کردن
punctuates U نشان گذاری کردن نقطه دار
features U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
punctuate U نشان گذاری کردن نقطه دار
demonstrating U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
punctuated U نشان گذاری کردن نقطه دار
simulates U تقلید نشان دادن وانمود کردن
simulating U تقلید نشان دادن وانمود کردن
demonstrate U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
brazen U بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
brazenly U بی پروایی نشان دادن گستاخی کردن
belying U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belies U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
belied U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
demonstrated U نشان دادن تظاهر به عمل کردن
punctuating U نشان گذاری کردن نقطه دار
to give publicity to U بعموم نشان دادن یا معرفی کردن
belie U خیانت کردن به عوضی نشان دادن
featuring U نمایان کردن بطوربرجسته نشان دادن
refers U اشاره کردن نشان کردن
highlighting U نشان کردن پررنگ کردن
referred U اشاره کردن نشان کردن
refer U اشاره کردن نشان کردن
copperplate U کلیشه مسی صفحه مسی
gem U سنگ گران بها جواهر نشان کردن
milestone U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
gems U سنگ گران بها جواهر نشان کردن
cerebrate U فعالیت مغزی را نشان دادن فکر کردن
milestones U بامیل خود شمار نشان گذاری کردن
to prove oneself U نشان دادن [ثابت کردن] توانایی انجام کاری
conceal U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
conceals U پنهان کردن یا نشان ندادن اطلاعات یا گرافیک به کاربر
to check off U رسیدگی کردن ودرصورت درستی باخط نشان گذاردن
hyphens U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
religionize U دینداری زیاد نشان دادن مذهبی یا مذهب دار کردن
hyphen U علامت چاپ برای نشان دادن تقسیم کردن کلمه
supervisory U 1-سیگنالی که نشان میدهد آیا مدار مشغول است یا خیر. 2-سیگنالی که وضعیت وسیله را نشان میدهد
to impress a mark on something U نشان روی چیزی گذاردن چیزیرا نشان گذاردن
auto U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
autos U توانایی صفحه نمایش برای نشان دادن همان تصویر پس از عوض کردن nesolution آن
images U نقش کردن تصویر کردن نشان دادن تصویر
target materials U مواد و وسایل بردن هدفهاروی نقشه یا نشان دادن ومشخص کردن انها روی طرحها
ground resolution U قدرت نشان دادن قسمتهای کوچک زمین نشان دادن جزئیات زمین
to inlay gems in anything U چیزیرا گوهر نشان کردن گوهر در چیزی نشاندن
quoted U نقل بیان کردن نشان نقل قول
prefiguring U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
quotes U نقل بیان کردن نشان نقل قول
quote U نقل بیان کردن نشان نقل قول
prefigure U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigured U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
prefigures U قبلا اعلام کردن قبلا نشان دادن
indicator U نشان دهنده دستگاه نشان دهنده
flashed U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flashes U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
flash U روشن و خاموش کردن چراغ . روشن و خاموش شدن شدت روشنایی نشانه گر برای نشان دادن
altitude azimuth U عقربه نشان دهنده ارتفاع هواپیما دستگاه نشان دهنده ارتفاع هواپیما
scored U نشان
tallying U نشان
tokens U نشان
score U نشان
vexillum U نشان
untitled U بی نشان
refrigeratory U تب نشان
bench mark U نشان
traceless U بی نشان
refrigerent U تب نشان
presage U نشان
trackless U بی نشان
mark U نشان
token U نشان
tallying U خط نشان
chalked U نشان
chalking U نشان
tally U خط نشان
insignia U نشان
tallies U خط نشان
tally U نشان
tallies U نشان
presaged U نشان
gong [British E] U نشان
tallied U خط نشان
indicium U نشان
presages U نشان
tallied U نشان
presaging U نشان
indice U نشان
marks U نشان
symptoms U نشان
chalk U نشان
hash mark U خط نشان
vestiges U نشان
grammalogue U نشان
benchmark U نشان
tracked U نشان
benchmarks U نشان
vestige U نشان
track U نشان
icons U نشان
ikons U نشان
vestigial U نشان
symbol U نشان
traces U نشان
ensign U نشان
chalks U نشان
attributing U نشان
attributes U نشان
tracks U نشان
plaques U نشان
tracts U نشان
attribute U نشان
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1اصلاح ترجمه
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com